کاش که با هم باشیم
| ||
اگر با تمام بدی ام خدا مرا بخشید و من از قیامتش جان سالم به در بردم اگر در یکی از باغ های بهشت خانه ای هم به من دادند . من ، در اولین روز بهشتی شدنم سوار یکی از آسانسور های شیشه ای بهشت خواهم شد و به طبقه ی اهل بیت خواهم آمد . آرام و بی صدا با متانتی که مخصوص دختران بهشتی شماست تا دم خانه تان می آیم در می زنم اذن دخول می گیرم و وارد می شوم و شما با همان مهربانی همیشه تان به من لبخند می زنید و می گویید : سلام مادر ! خوش آمدی ... و آن لحظه ، آن لحظه ای است که من ، منی که قرار نبود بهشتی شوم منی که خوب بودم و بد شدم سر به دامن سفیدتان می گذارم و بغضی را که از دنیا با خود آورده ام میان چین چین دامنتان رها می کنم و شما شاید دستی به سرم بکشید موهایم را نوازش کنید و بگذارید که من کمی گریه کنم بگذارید به اندازه ی تمام سال هایی که آستین به دهان گرفتیم و گریه هایمان را فروخوردیم در بغلتان گریه کنم به اندازه ی تمام سال هایی که در ظلمات دنیا وحشت کردیم به اندازه ی تمام شب هایی که کابوس دیدیم و کسی نبود که بیدارمان کند از آن وحشت همیشگی به اندازه ی تمام تنهاییمان در اولین روز بهشتی شدنم تمام باغتان را با همین اشک ها آذین ببندم و در آخر دست به پهلویتان بکشم و ــ با اجازه تان ــ بگویم : مادر! حالتان بهتر است ؟
یا علی [ دوشنبه 92/1/5 ] [ 12:59 صبح ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |